گروه:
سایر مطالب
تاریخ انتشار: 12 خرداد 1399
کنترل رفتارهای روزمره
انسانها موجودات عجیب و غریبی هستند ، گاهی میخندند و گاهی گریه میکنند. گاهی شاد و گاهی ناراحت هستند، البته عموما تمام موجودات این حالتها را تجربه میکنند اما چیزی که در مورد انسان تفاوت ایجاد میکند تصمیمات انسانها به وقت چنین احساس هایی است.
یک موجود وحشی به محض عصبانت حمله میکند تا از خود دفاع کند اما بسیاری از انسانها مشاهده شده اند که علیرغم عصبانیت میخندند و واکنش تهاجمی از خود نشان نمیدهند. انسان موجودی است که میتواند آگاهانه تصمیم بگیرد و بر طبق غرایز خود رفتار نکند. حالا این مسئله به چه دردی میخورد؟
انسانها در یک زندگی جمعی می آموزند برخی قوانین وجود دارد که آنها با رعایت کردنشان نتایج بهتری میگیرند مثل اینکه کنترل خشم میتواند برایشان منافعی داشته باشد و از پاسخ دادن به صورتی تهاجمی موثرتر نتیجه بگیرد.
به باور عده ای از پژوهشگران قدرت تصمیم گیری انسانها در موقع خشم به شدت کاهش پیدا میکند و در مقابل قوای جسمی و چالاکی عضلات افزایش ویژه ای پیدا میکند. این خصوصیت غریزی که طی هزاران سال در انسانها تکامل پیدا کرده همان خوی حیوانات وحشی در مواجهه با خشمشان است و لزوما چیز بدی هم نیست. علیرغم قانونگذاریهای قراردادی در جوامع انسانی که امروزه به یک برگه کاغذ ساخته شده از چوب درخت ارزشی بیش از جان صدها انسان بخشیده است، تهاجم و رفتار تهاجمی در بسیاری از موارد میتواند مفید باشد. وقتی کسی از روی عناد و دشمنی با ما اقدام به ضایع کردن حقوقمان نماید ما نمی ایستیم تا به غارت رفتن دارایی هایمان را تجربه کنیم بلکه مبارزه میکنیم و سعی میکنیم از حقوقمان دفاع کنیم اما افراد باهوش تر سعی میکنند در اینگونه مواقع بدون ایجاد درگیری فیزیکی مسئله شان را حل کنند و یا با دست دیگران! از حقوقشان دفاع کنند.
این مقاله در مورد خشم نیست و رفتار آگاهانه حتی در مواقع خوشحالی هم میتواند مفید باشد. کم نیستند کسانی که دچار یک سرخوشی گذرا شده و برای آن بهای سنگینی پرداخته اند. برای مثال ما یک کالای لوکس را با قیمتی بسیار ناچیز میبینیم و از اینکه آن را تصاحب خواهیم کرد بسیار هم خوشحال میشویم غافل از اینکه این حس زیاد طول نمیکشد و کیفیت بد کالایی که آن را خریده ایم به زودی حالمان را خواهد گرفت.
هنر رفتار آگاهانه به ما می آموزد که ابتدا و در مقابل هر پیش آمدی پس از غلبه بر احساس اولیه ، سعی کنیم ترکیبی از شعور و احساس های آگاهانه را به کمک بگیریم تا رفتارمان بهترین نتیجه را برایمان رقم بزند.
برای مثال یک رفتار آگاهانه در برابر همکاری که با بدگویی از ما قصد دارد تا موقعیت شغلی ما را متزلزل نماید، شاید این باشد که پس از احساس خشم تا دقایقی دست به هیچ کاری نزنیم و پس از آن دقایقی در مورد ریشه رفتار فرد مقابل فکر کنیم. فرض بر اینکه این رفتار ناشی از واکنش نسبت به عملکرد ما باشد و یا اینکه آن فرد قصد جاه طلبی داشته باشد قطعا در تصمیم ما مبنی بر اینکه چه واکنشی از خودمان نشان بدهیم تاثیر خواهد داشت.
پس بهتر است ابتدا بدانیم اگر ما واکنشی نشان بدهیم باعث چه واکنش مجددی از سمت طرف مقابل میشود و سپس نسبت به پیش بینی هایی که انجام میدهیم رفتارمان را مهندسی کنیم.
اگر چه ممکن است این روش در برخورد با احساسات آنی غیر ممکن یا سخت به نظر برسد اما واقعیت اینست که مغز ما از رفتارهای های تکرار شونده الگوی محاسباتی استخراج نموده و نسبت به آن بر عملکرد ما تاثیر میگذارد.
به عبارتی اگر ما سعی کنیم از هر 10 بار مواجهه با احساساتمان 1 بار درست عمل کنیم اما این یکبار را جدی گرفته و آن را تکرار کنیم ذهن ما خواهد آموخت که چگونه سایر رفتارهای ما به هنگام احساساتمان را مدیریت کند.
بسیاری از افراد که تجربه برخورد آگاهانه با دیگران به هنگام احساساتی شدن را دارند اعتراف کرده اند که رفتار آگاهانه حس بهتری را در آنها به وجود آورده و از نتایج گرفته شده احساس رضایت بیشتری را تجربه نموده اند.
اگر دقت کنید کلمات تجربه و احساس بسیار مانوسند و معمولا در کنار هم استفاده میشوند زیرا این تجربه که در انسانها ناشی از یک عملکرد به نظر میرسد ریشه مشخصی دارد و آن ریشه در واقع احساسی است که باعث انجام یک فعل شده است. احساسات متفاوت تجربه های متفاوتی خلق میکنند کما اینکه ما بعد از هر رفتاری تجربه ای را برای آِینده ذخیره خواهیم کرد.
چیزی که خطرناک به نظر می رسد اینست که انسانها علیرغم پیشرفتهای چشمگیرشان به مرور منطق را پس زده و به دنبال آزادانه رفتار کردن هستن تا احساس ناشی از کنترل و خود کنترلی را کمتر تجربه کنند دقیقا مانند پرنده هایی که دوست ندارند کسی بال و پرشان را ببندد اما زندگی در یک اجتماع این مسئله را نمیپذیرد و از انسانها میخواهد تا احساساتشان را کنترل کنند اگر چه مخالفین این نوع تفکرهم کم نیستند.
چه موافق یا مخالف نتیجه فرقی نخواهد کرد و کسانی که عملا در مواجهه با احساساتشان به بی بند و باری میرسند نتایج درخشان را از زندگیشان حذف میکنند اما کسانی که آموخته اند کجا باید به احساساتشان پر و بال بدهند و در چه مواقعی باید آنها را کنترل کنند روز به روز پیشرفت بیشتری تجربه میکنند.
در تمام جهان تضییع حق دیگران ناخوشایند است اما بسته به اینکه شما در کدام فرهنگ و جامعه با این پدیده برخورد کنید پاسخ های مختلفی را در بخورد با حق کشی خواهید دید.
پاسخ حق کشی درجوامع کمتر توسعه یافته خشونت و اسلحه و در جوامع توسعه یافته تر مواجهه با این مسئله از طریق اعتراضات فردی یا جمعی اما آمیخته با قانون است. البته که این اصل یک اصل کلی و بدون نقص نیست و حتی در جوامع توسعه یافته نیز خشونت در برابر چنین رفتارهایی مشاهده میشود اما این خشونت یک رفتار رایج و همه گیر نیست.
پس بیایید برای توسعه کیفیت زندگیمان خودآگاهی و خود کنترلی را بیاموزیم و رفتارهای درست در مقابل احساساتمان را در وجودمان نهادینه کنیم.
قدم اول برای چنین امری رفتار با خود است، بهتر است که در مواقع ناخوشایند که اشتباهاتی را مرتکب میشویم به جای سرزنش کردن خود روش درست انجام دادن کارها را بیاموزیم تا بتوانیم خودمان را دوست داشته باشیم و در مقابل رفتارهای درست به خودمان جایزه بدهیم تا این عادت خوب در وجود ما نهادینه شده و در مقابل احساساتمان با عجز و ناتوانی رفتار نکنیم.